تقدیم به محضر گرانسنگ شاعر ارجمند و دوست عزیز جناب استاد حسین آهی که از نیکان است
آهی من
ای که نازی به جهان از پی آزار کسی
یا زنی خنده به کار من و رفتار کسی
رو که مردی نبود دل شکنی از همه خلق
مردی ان بین که گشایی گره از کار کسی
تو که افزون نه ای از خار در این گلشن دهر
خنده بی جا چه زنی بر گل رخسار کسی
جای رحم است بر ان عارض آلوده به خون
از چه رو طعنه زنی بر رخ بیمار کسی
ز پس پرده برآید گنهش فاش شود
هر کسی گر بدرد پرده اسرار کسی
شده بیگانه ز عقل ان که بخندید به ما
خون خورد هر که زنده خنده به رفتار کسی
زاهدا طعنه مزن بر من دیوانه ز می
که خدا از تو نخواهد گنه کار کسی
گردش چرخ و فلک بر همه یکسان نبود
تا ابد گرم نشد مجلس و بازار کسی
هان فرودآ ز سر گنبد نخوت ز وفا
مرد عاقل ندرد پرده پندار کسی
قره العین من این پند نما پیشه خود
کمتر از خوار شود هر که شود خار کسی
شده زینده ی گوش این سخن از آهی من
مرد حق کی برود از پی دلدار کسی
لب فرو بند کمال از پی آزردن خلق
مکن اندیشه بد بر ره و افکار کسی
خانه شاعران ایران تهران ۱۳۸۳